کد خبر : 19821
تاریخ انتشار : دوشنبه 20 اسفند 1403 - 14:54

گزارش: حدیث کریمی

به وقت زندگی؛ روایت‌های واقعی از خط مقدم اهدای عضو

به وقت زندگی؛ روایت‌های واقعی از خط مقدم اهدای عضو

در اتاقی آرام در بیمارستان شفا در جنوب کشور، جایی که تصمیم‌های حیاتی در سکوت و اشک گرفته می‌شود، دکتر میلاد پزشک مرکز فراهم‌آوری اعضا و نسوج پیوندی از سال ۱۳۹۹ هر روز با مرز باریک میان مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می‌کند. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری هنر قلم ، کار او

در اتاقی آرام در بیمارستان شفا در جنوب کشور، جایی که تصمیم‌های حیاتی در سکوت و اشک گرفته می‌شود، دکتر میلاد پزشک مرکز فراهم‌آوری اعضا و نسوج پیوندی از سال ۱۳۹۹ هر روز با مرز باریک میان مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می‌کند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری هنر قلم ، کار او نه فقط علمی، که عمیقاً انسانی است. او و تیمش هر روز با خانواده‌هایی روبه‌رو می‌شوند که در اوج سوگ، باید بزرگ‌ترین تصمیم زندگی‌شان را بگیرند: بخشیدن زندگی به دیگری، با دل کندن از عضوی از عزیزترین‌شان.

گفت‌وگو در میانه اندوه

«نمی‌توان احساساتی شد؛ باید سنگ‌دل به نظر برسیم، اما در درون، ما هم می‌سوزیم.» این جمله را رضوانی با چشمانی خسته از شب‌های بی‌پایان بیمارستان می‌گوید. او از لحظاتی روایت می‌کند که باید به پدری بگوید: “دخترت دیگر باز نمی‌گردد”، و در همان لحظه از او بخواهد که به دیگران زندگی ببخشد.

این تضاد، تلخ‌ترین بخش کار است. «گاهی خانواده‌ها یک ساعت راضی می‌شوند، ساعت بعد منصرف می‌شوند. ما باید در سکوت، با احترام و صبر، دوباره و دوباره گوش کنیم و توضیح دهیم. چون زمان اندک است و اندام‌ها برای پیوند، فرصت کمی دارند.»

مرگ مغزی، نقطه پایان زندگی

رضوانی تأکید می‌کند: «مرگ مغزی یعنی پایان زندگی. هیچ بازگشتی وجود ندارد. قلب ممکن است با دارو بتپد، اما مغز که رفت، دیگر امیدی نیست.» او از خانواده‌هایی می‌گوید که تا لحظه آخر امید دارند، اما دانش پزشکی چیز دیگری می‌گوید. «در این وضعیت، ما باید حلقه اتصال میان پایان و آغاز باشیم؛ پایانی برای یک زندگی و آغازی برای چند زندگی دیگر.»

زمانی برای عشق، نه اندوه

او از جوانی می‌گوید که شب تولد نامزدش تصادف کرد و مرگ مغزی شد؛ خانواده‌ای که با اشک و تردید، ساعت‌ها در برابر تصمیم اهدای عضو مقاومت کردند، و سرانجام رضایت دادند. قلب آن جوان حالا در سینه دیگری می‌تپد.

یا دختری کوچک به نام نازنین که برای گرفتن موز از پدرش، از ماشین پیاده شد و دیگر بازنگشت. پدری که میان ناباوری و درد، با صدایی لرزان گفت: «دخترم باید بیدار شود موز بخورد!» و پس از ساعت‌ها حرف و اشک، با بغضی سنگین گفت: «اهدا کنید…»

امید از دل روستای ده‌پیر

اما این ماجرا فقط درباره خانواده‌های اهداکننده نیست. در آن‌سوی معادله، خانواده‌هایی هستند که امیدشان را به این تصمیم بسته‌اند. مثل پدری از روستای ده‌پیر که با گریه به رضوانی زنگ زد و گفت: «پسرم تنها دارایی زندگی من است. خانه‌ام ۳۰ متر است، حمام و دستشویی یکی است، اما پسرم نباید بمیرد. التماس می‌کنم، کلیه‌ای برایش پیدا کنید.»

در این نقطه‌هاست که کار صرفاً پزشکی نیست، یک مأموریت انسانی است. رضوانی می‌گوید: «ما نمی‌توانیم به همه وعده زندگی بدهیم، اما تمام وجودمان را برای نجات جان‌هایی که ممکن است، می‌گذاریم.»

نذر و اشک، میان جراحی و دعا

او از روزی می‌گوید که از شدت خستگی و فشار روانی، استعفایش را نوشت. «برگه در دستم بود. آماده بودم بروم. اما دخترکی را دیدم که در آغوش مادرش گفت: “بابام کبد گرفته، یعنی حالا با ما غذا می‌خورد؟” همان لحظه برگه را پاره کردم.»

یا از پدر جوانی به نام مجید که در آستانه پیوند قلب گفت: «نمی‌ترسم بمیرم، اما دختر کوچکم پشت در بیمارستان نشسته و گفته تا قلب را نگیرم نمی‌روم خانه. باید برگردم، برای او باید زنده بمانم.» آن قلب پیوند زده شد، و روز بعد، همان دختر دست پدرش را گرفت و با لبخند از بیمارستان بیرون رفت.

هنوز صدای دنده‌های شکسته پدرم را می‌شنوم

رضوانی، در نهایت از زخمی شخصی می‌گوید که هنوز التیام نیافته. «شبی پدرم ایست قلبی کرد. با دستان خودم ماساژ قلبی را آغاز کردم. دنده‌هایش شکستند. هیچ‌گاه آن صدا را فراموش نمی‌کنم. نیم ساعت تلاش کردم، اما قلبش بازنگشت. آن لحظه شاید تنها باری بود که آرزو کردم پزشک نباشم.»

او اما هنوز مانده است. هنوز هر شب با امید می‌خوابد که شاید فردا، عضوی اهدا شود، بیماری نجات یابد، دختری لبخند بزند، و پدری بازگردد.

پایان با آغاز زندگی

کار اهدای عضو، حرفه‌ای است که با اشک آغاز می‌شود، اما می‌تواند به لبخند ختم شود. رضوانی می‌گوید: «در این مسیر، خانواده اهداکننده قهرمانان واقعی هستند. آن‌ها در لحظه‌ای که زمین زیر پایشان خالی می‌شود، برای دیگران آسمان می‌شوند.»

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها


دسته‌بندی نشده
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x